آزاد کرده خدا

قرآن و زندگی

مطالب وبلاگ از عرفان وقرآن است

آزاد کرده خدا

فضای غمناک گورستان، که پیکرهای مردگان را در آغوش گرفته بود،شب ها،وحشت و هول بیشتری داشت و کمتر کسی جرأت می کرد،به آن سرزمین خاموش وارد شود،اما گاهی افراد نگون بختی بدون بیم و هراس به آن وادی سکوت قدم می گذاشتند و حتی به مردگان بی دفاع هم رحم نمی کردند!

معاذ بن جبل، که از یاران ممتاز پیامبر(ص) بود،در حالی که سخت اشک می ریخت،به خانه پیامبر(ص) وارد شد و آن گاه، که حضرت از علّت گریه او سؤال کرد؛گفت:جوان زیبایی را مقابل در خانه مشاهده کردم،که چون مادر فرزند مرده ای،به وضع جوانی خود گریه می کرد و می خواست وارد خانه شود.

جوان با اجازه پیامبر(ص) وارد شد.سلام کرد و جواب شنید و در پاسخ به سؤال پیامبر(ص) که علت گریه او چیست گفت:گناه بزرگی کرده ام،که اگر خداوند مرا به بخشی از آن مؤاخذه کند،اهل دوزخ خواهم بود!

پیامبر(ص)فرمودند:مگر گرفتار شرک و الحاد نسبت به خدا شده ای؟

جوان پاسخ داد:هرگز به چنین فکر انحرافی مبتلا نشده ام.

پیامبر(ص)فرمودند:مگر مرتکب آدم کشی و قتل نفس شده ای؟

وقتی،جوان پاسخ داد:نه،پیامبر(ص) فرمودند:اگر به اندازه کوه ها هم گناه کرده باشی،خدا آنها را می آمرزد.

جوان گفت:گناه من از کوه ها هم بزرگ تر است!

پیامبر(ص) فرمودند:اگر گناهت به اندازه زمین های هفتگانه،دریاها،درختان و همه مخلوقات زمین هم باشد،خدا می بخشد!

وقتی جوان گناه خود را بزرگ تر از اینها هم،اعلام نمود،پیامبر(ص) ناراحت شد و فرمودند:ای جوان! آیا گناه تو بزرگ تر است یا پروردگار تو؟

جوان گفت:هیچ چیز از پروردگار من بزرگ تر نیست،او از همه چیز بزرگ تر است.

پیامبر(ص) فرمودند:مگر برای آمرزش گناهان بزرگ،جز خدای بزرگ کسی هست؟

وقتی جوان جواب مثبت داد،رسول خدا(ص) سؤال کردند:ای جوان! مگر چه گناه بزرگی مرتکب شده ای که این قدر آشفته و پریشانی؟!

جوان؛با ناراحتی زیاد اعتراف کرد:«ای رسول خدا(ص)، من آدم تیره بختی هستم،مدت هفت سال،قبرهای مردگان را می شکافتم و کفن های آنان را سرقت می کردم،یکی از شب ها وقتی قبر دختر جوانی را شکافتم و پس از در آوردن کفن،جنازه او را کنار قبر رها کردم،شیطان مرا وسوسه کرد، که به او تجاوز کنم! پس از آن،وقتی در حال بازگشت بودم،از سوی او ناله دردناکی شنیدم، که از شکایت در پیشگاه پروردگار عالم با آن وضع دردناک در روز قیامت و عذاب الهی وعده می داد،با این گناه بزرگ،آیا من راه نجاتی دارم؟!»

رسول خدا(ص) با شنیدن این داستان دردناک و گناه بزرگ،به قدری ناراحت شد،که اورا فاسق نامید و با رعایت مصلحت و چاره جویی واقعی از خود دور گردانید،تا خود به جبران گذشته اقدام کند.

جوان،در حالی که از عذاب الهی سخت به خود می پیچید،خانه را ترک نمود،به بازار «مدینه» رفت،مقداری آذوقه و مواد خوراکی تهیه کرد و برای راز و نیاز سر به بیابان گذاشت!او،به یکی از کوه های اطراف مدینه رفت،لباس ژنده ای پوشید،دست های خود را با زنجیر به گردن بست و ناله ها و ضجّه های دلخراشی سر داد! او پیوسته اشک می ریخت و ناله می زد،که ای خدای بزرگ! این بنده شرمنده توست، خودت که به وضع خراب وی آگاهی،اکنون،از اعمال زشت خود سخت،پشیمان است و چشم امید به رحمت بی منتهای تو دوخته است،آیا او را می رانی و از درگاه خویش محروم می کنی؟

این آه و زاری و این ناله های دردمندانه و سوزناک و این خواهش و التماس به درگاه خدای مهربان،چهل شبانه روز،در آن کوه ادامه یافت و از خداوند می خواست،که جرم و گناه بزرگ او را ببخشاید،تا از عذاب قیامت نجات یابد.

بدین مناسبت و به نشانه قبولی توبه او با آن ناله ها و پشیمانی واقعی،آیه قرآن نازل شد:«و الذین إذا فعلوا فاحشة؛أو ظلموا أنفسهم ذکروا اللّه؛فاستغفروا لذنوبهم…؛نیکوکاران؛کسانی هستند که اگر عمل زشی انجام دهند یا در حق خویش ستم روا دارند،به یاد خدا می افتند و برای گناهان خود تقاضای بخشایش می کنند و جز خدا کیست،که گناهان را ببخشد؟و نیز این گونه افراد در حالی که دانایی دارند،اصرار بر گناه هم نمی کنند،پاداش اینان،آمرزش پروردگار و بهشت هایی است که زیر (درختان) آنها،نهرها جاری است…».(سوره آل عمران،آیات 136 ـ 135)

با نزول این آیات قرآن،پیامبر(ص) از خانه خارج شد و به جست و جوی جوانی که به خاطر چاره جویی جدّی او را از خویش دور کرده بود پرداخت.

معاذ بن جبل،به آن حضرت اطلاع داد:شنیده ایم آن جوان،در فلان کوه به گریه و ناله و حال استغفار و درخواست پذیرش توبه از پیشگاه خداوند به سر می برد.

پیامبر(ص)با گروهی از اصحاب روانه شدند و به بالای کوه رفتند،بهلول هم چنان مشغول گریه و ناله و تقاضای آمرزش گناه بزرگ خود از درگاه خداوند بود،مشاهده کردند وی،در مدت این چهل شبانه روز،آن قدر زیر آفتاب گریه و ناله کرده، که ضعیف و لاغر گردیده،مژه های چشم او از گریه زیاد ریخته و هم چنان با پشیمانی از گناهان گذشته،به رحمت الهی چشم دوخته و انتظار بخشایش خداوند مهربان را می کشد.

در آن حال،پیامبر (ص) وهمراهان نزد او رفتند،آن حضرت زنجیر را از دست و گردن او باز نمود، گرد و غبار از سر و صو رتش پاک کرد،و با یادآوری آیات قرآن،که در بالا گذشت،مژده آمرزش گناهان و بهشت را به وی داد،و او را آزاد کرده خدا از آتش دوزخ اعلام کرد.

پیامبر(ص) آنگاه خطاب به یاران فرمودند:توبه باید این گونه باشد،که بهلول به خاطر پاک شدن از گناهان انجام داده و قرآن مژده پذیرفته شدن آن را اعلام نموده است.1

این مرد در تاریخ،به بهلول نبّاش[یعنی کسی که برای کفن دزدی،قبرها را می شکافت] معروف شد.

1.تفسیر نورالثقلین،ج 1، ص 393، بحارالانوار، ج 6، ص 26.

 

 

عکس : بهشت یا جهنم؟ انتخاب کنید!


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, ] [ 15:46 ] [ حسین ] [ ]